زندگی عاشقانه در روزگار نامردی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها لوگو آمار وبلاگ
از همه میترسم سر من پایین است که نبینم شبهی آدمی بودن خیلی سخت است فکر کنم گفتنش آسان شده است بادبان را بکشید قایقم آماده است آه دریا چقدرطوفانیست قایقم از عشق است ولی افسوس که دریا از غم پرشده است تک وتنها شده ام دل من کم کم یک مرحوم است من غریقی تنها در پی فانوسم آه دریا چقدر تاریک است روشنی ها همه مرخص شده اند سوسویی میبینم سمت آن رفتن بس دشوار است
و رسیدن خیلی سخت تر است موضوع مطلب : زندگی, عشق |
||